علیرضا وامیر حسینعلیرضا وامیر حسین، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 1 روز سن داره

دوقلوهااومدن............

شکلک های محدثه

                        ۩۞۩  سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرشباهنگ Shabahang's Pictures ۩۞۩

سلااااااااااااااااااام

این وبلاگ مطعلق به کسیه که هنوز وجود نداره

ولی بی صبرانه منتظر آمدنش هستیم

من عمه ناهید تا آمدنت می نویسم واین وبلاگ

رو تقدیمت می کنم

 

این مطالب بالا دیگه رد شدن والان من اومدم تو دل مامانم

وقرار بیام ودنیارو روشن کنم

 وحالا ما دوقلوها به دنیا اومدیمآرام

 

دوقلوهای 13 روزه

سلام دوستای خوبم ونی نی های نازنازی عمه خوب شما همچنان شبها شب زنده داری دارید همراه با مامان زهرا مادر جون عذرا وعمه فاطمه وصبحها لالا از همین الان معلومه تو تیپ نماز شب ودعا ورازو نیاز واین جورچیزها آخ که الهی همینجور خدایی وپاک ومعصوم باشید عالشقتونم چندروز پیش من وفاطمه ومحمد رضا ومادر جون مامان من امدیم خونتون که البته محمد رضااولین بارش بود که شمارو زیارت می کرد چقدر هم ذوق می کرد ودور گهواره تون همچنان می چرخید ومنتظر بیدارشدنتون بود چقدر با مزه شده بودین وقتی رفتیم خواب بودین وبعدش هم که فاطمه دیدم تب کرد وبرگشتیم خونه والان بازم دلم برا دیدنتون لک زده  متآس...
24 تير 1393

اینم دوقلوهای نازمون

سلام دوقولوهای ناز عمه علیرضا قل بزرگتر وامیر حسین قل کوچولوتر که با اختلاف چند ثانیه از هم به دنیا اومدید قربونتون برم روز دوم تولدتون بود که من دیدمتون ولی بعدش من ومحمدرضا به سختی مریض شدیم اونم گلو درد وسینه درد که ترجیح دادم تا خوبِ خوب نشدیم نیایم پیشتون که نکنه یه وقت شما هم مبتلا بشید  حالا یک هفته ای میشه که به دنیا اومدید وخدارا شکر حالتون خوبه البته اون روزی که من شمارو دیدم امیر حسین یه کم حال جسمی خوبی نداشت وخوب شیر نمی خورد این بود که با سرنگ بهت شیر می دادن اون روز شما گلهای نازمون با کمک عمه زهره ومن وخاله زهره ت شما حمام کردید وچقدر هم نازو تمیز شدید...
13 تير 1393

نی نیمون دنیا اومد.....هورااااااااااااااااااااااااااا

سلام سلام وصدتا سلام به همه شما دوستان خوب و جدید ما آخییییییش دوست جونیااااااااااامن اومدم با یه خبر بسیار داغ داغ داغ الان میگم عمه جونی ببخش منو آخه سرم شلوغه وقتم کمه نتونستم بیام در موردت بنویسم یا بهتر بگم در موردتون آهااااااااااااا در موردتون؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! زیرا که نی نی خوشگل ما دو قلو شدن حالاااااااااااااا جیغ دست هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا ای وای بر من زودتر نیومدم بگم آخه من خودم هم یک ماه پیش فهمیدم چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چون اون دوتا دوقولویی رو که از دست دادیم درست فردای اون روزی...
5 تير 1393

یه خبر خوش

سلام به همه دوستان خوبم تو پست قبلی گفته بودم که از این به بعد مامان زهرا آپ می کنه ولی از اونجایی که مامانی دوبار سرذوقش خورد وبعد دوقولوها دوباره نی نی یک ماهه ونیمه شو بدون علت از دست داد دیگه حوصله نت رو نداشت تاره می ترسید بیاد بنویسه ولی بازم سر ذوقش بخوره راستش منم با این همه گرفتاری به زور می تونستم وبچه هاروئ به روز کنم خیلی دلم می خواست که بیام ودر مورد شما بنویسم ولی .............. حالا بگذریم اومدم ولی با خبر خوش اومدم بگم مامان زهرا الان حامله هست یه نی نی خوشگل اونم یه پسمل ناز تو دلش داره اگه بگم چند وقته باورتون نمیشه الان آخرای 7 ماهگ...
16 ارديبهشت 1393

آخرین مطلب عمه ناهید

سلام گل نازم عزیزم دلم می خواستم این وبلاگ رو ادامه بدم تا اینکه شما به دنیا بیاید وبعد به مامانت هدیه بدم که بعدش اونا ادامه اش بدن ولی من که از همه چیز نمی تونم با خبر بشم یعنی گرفتاری زیاده که هرروز نمی تونم مزاحمشون بشم واینکه بابا ومامانت از وجود این وبلاگ بی خبرن وحال اینکه مامانی با احساس بیشتری می تونه برات بنویسه وبا عشق بیشتر پس می خوام همین الان سوپرایزشون کنم از این به بعد میام نوشته های مامانی رو می خونم وامیدوارم مامانت با حوصله بتونه این وبلاگ رو ادامه بده زهرا جون خواهشآ سعی کن همیشه آپ داشته باشی خووووووووووووووب  از این به بعد من یه بازدید کننده هستم می بو...
14 تير 1392

این بار هم نی نی رفت پیش خدا

سلامی دوباره که وجودتو همیشه احساس میکنیم عمه جان بعد از اینکه آبجی وداداشی از پیش ما رفتن عمو بهرام اونارورو به خونه   آورد وآقا جون حیدر همراه با زن عمو سروناز یعنی زن عموی بابایی وزن عمو مرضیه ترتیب غسل دادن وبه خاک سپردن رو دادن نمی دونی اونروز همه ما چه حال غریبی داشتیم با اینکه جنینی بیش نبودن ولی برامون خیلی دردناک بود از همه گذشته اونا هدیه خدا بود برای همه ما که خدا دوستشون داشت وزود بردپیش خودش  شب بعد همگی رفتیم برازجان پیش مامان خانمی که خدا این جور روحیه رو در وجودش گذاشت که با وجود این همه مشکلات وسختی بتونه در مقابل همه چیز صبور باشه خوب بیش از شش ماه جلوگی...
13 تير 1392

دوقولوهایی که زود رفتن............

                                 سلام به نی نی خوشگلمون به عزیز دلمون داداش عیسی بابایی شما که سال 85 با مامان زهرات دختر دایی ش که اون موقع تازه دانشجوو از دانشگاه عالی خلیج فارس بوشهر بود ودر رشته شیلات تحصیل می کرد پیوند ازدواج بست البته عقد کردند ویک سال بعد ازدواج کردند اون موقعها به خاطر درس ودانشگاه آمادگی بچه دار شدن نداشتن تا اینکه دانشگاه تموم شد وتصمیم گرفتن بچه دار شن وقتی فهمیدیم یه نی نی توراهی دارن از خوشحالی تو پوست خودمون ...
13 تير 1392

اینجا کجاست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

سلام اینجا کلبه عاشقانیست که جز حقیقت چیزی نیست اینجا حریم مادر وفرزندیست که با عشق سرود زندگی را می سرآیند اینجا آغوش گرم مادریست که طفلش را با همه گرمی وجودش می پذیرد ومی ماند فقط برای شکوفایی فرزنش اینجا عشق است ،محبت وصفاست، اینجا راستی ست دروغ نیست  فریب وحیله نیست اینجا حقیقت است حقیقت خاطراتی که می ماند  اینجا جایگاه سر دفتر خاطرات هاست که قرار است همه خاطرات حال وآینده نوشته وخوانده شود من عمه فرشته کوچولو که هنوز وجود نداری واگه خدا بخواد میای ودوست دارم زود زنداداشم مادر بشه وتو عزیز دلم به جمع نوه های خاندان شفیعی بپیوندی فقط جای توخالیه نازنینم با...
28 ارديبهشت 1392
1