این بار هم نی نی رفت پیش خدا
سلامی دوباره که وجودتو همیشه احساس میکنیم عمه جان بعد از اینکه آبجی وداداشی از پیش ما رفتن عمو بهرام اونارورو به خونه آورد وآقا جون حیدر همراه با زن عمو سروناز یعنی زن عموی بابایی وزن عمو مرضیه ترتیب غسل دادن وبه خاک سپردن رو دادن نمی دونی اونروز همه ما چه حال غریبی داشتیم با اینکه جنینی بیش نبودن ولی برامون خیلی دردناک بود از همه گذشته اونا هدیه خدا بود برای همه ما که خدا دوستشون داشت وزود بردپیش خودش شب بعد همگی رفتیم برازجان پیش مامان خانمی که خدا این جور روحیه رو در وجودش گذاشت که با وجود این همه مشکلات وسختی بتونه در مقابل همه چیز صبور باشه خوب بیش از شش ماه جلوگی...